نام گفتوگو شونده: طارق رمضان
مترجم: نیکو پرهیزگاری
طارق رمضان (متولد 26 اگوست 1962 - سوئیس) از اسلامشناسان مطرح جهان است. او به تدریس درس مطالعات اسلامی معاصر در دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد اشتغال دارد. رمضان در عین حال نوه حسن البنا، بنیانگذار «اخوانالمسلمین» است. به قلم او کتابهای متعدد و مؤثری نیز با موضوع اسلام و غرب منتشر شده است.
طارق رمضان در مباحثات و مناظرات مربوط به اسلام در غرب و جهان، چهره بسیار مطرح و فعالی به شمار میآید، به طوری که هفتهنامه «تایم» در سال 2004 او را در زمره صد تن از تاثیرگذارترین شخصیتهای جهانی شناخت. با این حال، او به اتهام پرداخت بیش از یکهزار دلار به عنوان کمک مالی به موسسه خیریهای که منتسب به جنبش «حماس» فلسطین بود، از سال 2004 تا 2010 حق ورود به ایالات متحده را نداشت. در سال 2004 ابتدا قرار بود که رمضان به عنوان استاد انتقالی در دانشگاه نوتردام به تدریس بپردازد اما درست نه روز پیش از ورود او به آمریکا، دولت جرج بوش ویزای او را باطل اعلام کرد. رمضان از آن تاریخ حق ورود به آمریکا را نداشت تا این که سرانجام در اوایل سال 2010، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه دولت باراک اوباما این ممنوعیت را لغو کرد.
رمضان در زمان انجام این گفتوگو (نهم آوریل 2010 - بیستم فروردین 1389) برای نخستین بار از سال 2004 وارد نیویورک شده بود. او در این گفتوگو که امی گودمن، خبرنگار شبکه Democracy Now با او انجام داده است، درباره ممنوعیت ورودش به آمریکا و اهمیت شنیده شدن صدای مسلمانان در جهان سخن گفته است.
* امروز مهمان ویژه ما یکی از برجستهترین اسلامپژوهان جهان است که به مدت شش سال از ورود به ایالات متحده منع شده بود؛ اما ژانویه امسال، هیلاری کلینتون ممنوعیت ورود طارق رمضان و اسلامپژوه دیگری به نام آدم حبیب از آفریقای جنوبی را لغو کرد. گفتوگویمان با طارق رمضان را با این سؤال شروع میکنیم که چرا از ورود به آمریکا منع شده بود؟
ببینید، شش سال پیش بود که آمریکا مرا ممنوعالورود کرد و به من گفتند که علتش ارتباطاتم با گروههای تروریستیاست. بعد هم گفتند: «آه! تو پول دادی و خودت هم تصدیق میکنی که به سازمانهایی پول دادی که - خودت میدانی - با حماس و گروههای تروریستی رابطه دارند.» اما اشتباه میکردند چرا که من یک سال پیش از آن که آن سازمان یا سازمانها در لیست سیاه ایالات متحده قرار بگیرند، پول را به آنها داده بودم. این سازمانها همین حالا هم در اروپا در لیست سیاه نیستند. پس میبینید که تصمیم دولت بوش کاملاً احمقانه و مضحک بوده است.
و بالاخره آنچه که برای من کاملاً روشن است این است که من خیلی منتقدانه با دولت بوش برخورد کرده بودم، مثلاً درباره سیاست خارجی دولت بوش درباره افغانستان و عراق خیلی منتقدانه برخورد کرده بودم و در عین حال از این که ایالات متحده به طور یکجانبه از اسرائیل حمایت میکرد و حقوق فلسطینیان را به رسمیت نمیشناخت، انتقاد کرده بودم و در نهایت، دلیل اصلی ممنوعالورود شدنم همین حرفهایی بود که زده بودم. من همچنان درباره سیاستهای آمریکا انتقاد دارم و همیشه هم داشتهام اما انتقادهایم درباره دولت بوش خیلی بیشتر بوده است.
* ممکن است بگویید که چرا این سیاست (ممنوعالورود بودن شما) در دوره ریاست جمهوری اوباما تغییر کرد، به شما چه گفتند و وقتی به آمریکا آمدید از شما چه سؤالاتی پرسیدند؟
اول از همه باید بگویم که خودتان میدانید و کاملاً روشن است که در سیاستهای آمریکا تغییراتی ایجاد شده است. خودتان میدانید که از همان ابتدا من از سوی ACLU و آکادمی ادیان آمریکا، اتحادیه اساتید دانشگاههای آمریکا و انجمن قلم حمایت میشدم و کاملاً روشن است که نباید همه مردم را با هم یکسان فرض کنیم یعنی نباید آن آمریکاییهایی را که از منزلت انسانی دفاع میکنند با دولت بوش که دیدگاهشان این است که تو یا با مایی و یا علیه مایی، یکی بدانیم. حالا رئیس جمهوری در آمریکا انتخاب شده که خیلی از رئیس جمهور قبلی خبرهتر است. پس مسلم است که الان شاهد ورود پژوهشگران به آمریکا باشیم. اما در منظر جهانی همچنان باید از دولت اوباما انتقاد کنیم، مثلاً درباره سیاستهایش درباره افغانستان، عراق و فلسطین و حقوق فلسطینیان. پس از این دولت هم توقع داریم که فقط حرفهای قشنگ نزند، عمل کند. بنابراین در کشور شما تغییراتی به وجود آمده و به همین دلیل است که من الان اینجا هستم. منظورم این است که این یک تصمیم سیاسی است که میخواهد بگوید آن دوره تمام شده و ما فصل تازهای از روابط را آغاز کردهایم، روابطی چون رابطه با مسلمانان در غرب و کشورهای مسلمان.
البته باز هم جالب بود که دیروز که وارد آمریکا شدم، از من پرسیدند: "چرا اینجا آمدهای؟ درباره چه چیزی میخواهی حرف بزنی و چه کسانی را قرار است ملاقات کنی؟" میخواهم بگویم که نخستین قدم این است که به من اجازه ورود بدهند. دومین قدم این است که از من چنین سؤالاتی نپرسند. در یک جامعه دموکراتیک نباید از کسی بپرسید: "میخواهی درباره چه چیزی صحبت کنی؟" سؤالی که به آن عادت دارم، در کشور آباء و اجدادیام مصر هم به آن عادت داشتم و اجازه ورود به آن کشور را هم ندارم. آنجا هم از من میپرسیدند : "کجا؟ کی؟ با چه کسی قرار ملاقات داری؟ درباره چه موضوعی میخواهی صحبت کنی؟" در یک جامعه غیردموکراتیک انتظار چنین چیزی را داری اما نه در ایالات متحده آمریکا که ادعای دموکراتیک بودن دارد.
* مسائل و واقعیاتی که جوامع مسلمان در اروپا و آمریکا با آن رو به رو هستند، چیست؟
اگر به آنچه دارد در بسیاری از کشورهای غربی اتفاق میافتد نگاهی بیندازید، متوجه میشوید که دقیقاً «مسلمانان مرئی» از نظر آنها مشکلساز هستند. یعنی تا زمانی که نامرئی باشیم، به عنوان شهروند آنجا پذیرفته میشویم. میشود گفت که در عصر جدیدِ "اسلام نامرئی" و "مسلمانان نامرئی "زندگی میکنیم، مسلمانانی که اجازه ندارند نماد، نشانه، مناره، مسجد و هیچ چیز دیگری داشته باشند. این در حالی است که قضیه باید دقیقاً برعکس باشد، چرا که هر چه مرئیتر باشی و در نتیجه آرامش بیشتری داشته باشی، بیشتر جزو محیط میشوی و بیشتر با محیط آرام و جامعه مدنی تطبیق پیدا میکنی.
باید بگویم که بله، مسلمانان درباره چگونگی بیان کردنِ خودشان و ارتباط برقرار کردن با دیگران مسئولیت بزرگی دارند. این وظیفه آنها به عنوان یک شهروند است. اما در عین حال، دیگر شهروندان نیز باید درک کنند که باید از زندگی در کنار مسلمانان احساس خوبی داشته باشند، چرا که این را میتوان یک مشارکت بالقوه دانست و این گونه است که آنها جزو جامعه میشوند. این چیزی است که من بر آن نام «ما»ی جدید گذاشتهام. «ما»ی جدید یعنی این که بتوانی در ایالات متحده آمریکا بگویی ما آینده مشترکی داریم و ارزشهای مشترکی داریم که با آنها میخواهیم آینده را به آیندهای بهتر تغییر دهیم و این «ما» لزوماً به معنی «علیه آنها» نیست. اما هنوز هم وقتی در آمریکا و به طور کلی، غرب حس تعلقی برای ما وجود ندارد، نمیتوانیم از شهروندیِ یکسان سخن بگوییم، چرا که به یکدیگر به اندازه کافی اعتماد نداریم. در عین حال، باید توجه داشته باشیم که اکثریت مسلمانانی که به اروپا مهاجرت کردهاند، از کشورهایی که مشکلات اقتصادی زیادی دارند - مثل کشورهای آفریقایی - به آنجا آمدهاند و آنها با مهاجران مسلمانیکه از خاورمیانه یا مثلاً پاکستان آمدهاند و از تحصیلات دانشگاهی برخوردارند، تفاوتهایی دارند. این دسته از مسلمانان به آمریکا مهاجرت کردهاند و بنابراین باید گفت مهاجران یکسان نیستند.
منبع: پگاه حوزه

نظرات
بسیار عالیست موفق باشید<br /> <br /> <br />